داستان اتفاق اتفاقی


SS501 story

داستان هایی از دنیای دابل اسی ها

قسمت دوم

هیونگ همینجور هنگ بود اول با خودش یه ذره فکرکرد بعدش گفت وای میدونستم بالاخره این اتفاق میفته بیخود نبود انقدر از ادم فضایی ها میترسیدم بالاخره دچار خشم اونا شدم حالا منو میبرن به سیاره خودشون وهزارتا ازمایش روم انجام میدن ممکنه بخورنم بعد چند دقیقه فکرکرد و گفت نه مطمعنم اونا منو نمیخورن چون هرکی منو بخوره حالش بهم میخوره سگم منو بخوره تفم میکنه یه دفعه جیغ زد وای حالا سگم شکلات را چیکار کنم اگه اونم گروگان گرفته باشن چی بدبخت میشم همینجور داشت دیوونه بازی در میاورد که نگاهی به اطرافش کرد وگفت نه هنوز تو سیاره خودمونم پس یعنی فعلا میتونم نصیحت کنم ولی اصلا حواسش نبود که در جعبه عقب بازه و مردم دارن کلی ازش عکس میگیرن یکم اونطرف تر نفس که دیگه خیالش راحت شده بود خیلی ناراحت بود که هیونگ را از دست داده همینجور توفکر بود که متوجه  دست انداز نشد و محکم از روش پرت شد هیونگم توجعبه عقب سرش محکم خورد به در صندوق عقب و یه جیغ بلند زد و گفت مثل اینکه داریم پرواز میکنیم وای داریم از زمین بلند میشیم یعنی همه چی خداحافظ خداحافط زمین خدا حافظ شکلات خداحافظ زندگی نفس هم که صدای هیونگ رو شنیده بود ترسید و ماشین را زد کنار هیونگ چشماشا که بسته بود باز کرد و گفت هی من زنده ام ولی چیشده ؟چرا نبردنم؟نفس پیاده شد و با ترس رفت صندوق عقب را نگاه کنه که دید هیونگ اونجاست نفس  که از تعجب دهنش وا مونده هیونگ از جعبه عقب اومد بیرون و گفت اینجا چه خبره کو ادم فضایی ها ؟نفس که تازه فهمیده بود قضیه از چه قراره گفت شما اقای کیم هیونگ جونید هیونگ هم گفت اره چطور نفس گفت ازاون موقع توی جعبه عقب بودید هیونگ هم گفت اره قضیه چیه نفس یه نفس عمیق کشید و گفت یه لحظه ،باید امتحان کنم که خواب نیستم بعد یکی زد توگوش خودش و گفت نه خواب نیستم بعد خواست دوربینشو برداره که از هیونگ عکس بگیره اما متوجه شد که ساکش نیست یه دفعه جیغ زد وای ساکم وسایلم پولام که هیونگ جیغ زد هی دختر بگوببینم اینجا چه خبره یه دفعه نفس گفت اه یادم رفت بهتون بگم میشه بیاید تو ماشین اینجا براتون بد میشه هیونگ با عصبانیت نشست تو ماشین نفس هم همه چی رو براش تعریف کرد هیونگ وقتی قضیه روشنید خیلی عصبانی شد  با ارامش گفت سه ثانیه وقت داری از ماشینم پیاده شی وگرنه جسدت میره بیرون و شروع کرد به شماردن هیونگ :1...نفس :ولی من اینجا هیچکسوندارم هیونگ:2...نفس:ساک و همه ی  وسایلم هم گمشده هیونگ تا اومد بگه 3نفس جیغ زد مگه انسان نیستی میگم هیچی ندارم    هیونگ با تعجب به نفس نگاه کرد و گفت چه روز گندیه امروز اولش که ماشینم پنچر شد بعدشم توسط یه دختر فظایی ربوده شدم حالا هم مجبورم به داد زدناش گوش کنم میدونی مردم اگه منا در حال صحبت کردن با توببینن چقد شایعه واسم درست میکنن دختره ی فظایی! یه دفعه نفس گفت دختر فظایی چیه من اسم دارم اسمم نفسه فهمیدی بعد هردوشون چند دقیقه سکوت کردن یه دفعه نفس جیغ زد حالا فهمیدم!!!!!!!!!!!هیونگ گفت پرده گوشم پاره شد مگه چه خبرته نفس

زیرکانه به هیونک نگاه کرد و گفت اگه کمکم نکنی عکس تو ویونا را نشون همه میدم هیونگ جیغ زد چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/


تا قسمت بعد انیانک



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, ساعت 18:59 بـ ه قـلمـ نفس خانوم



طراح : صـ♥ـدفــ